منبع:شیروان موب
یـــــــادش بــــــخــــیر
- شما یادتون نمیاد ، به نمکی کاغذ باطله و
نون خشکه میدادیم ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت
کرده بود تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجههای رنگی میداد .
::
::
- شما یادتون نمیاد ، اون موقعها مچ دستمون رو گاز میگرفتیم ، بعد با خودکار بیک روی جای
گازمون ساعت میکشیدیم !! مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون میپرسید ساعت
چنده ، ذوق مرگ میشدیم !
::
::
- شما یادتون نمییاد ، بچه که بودیم میخواستیم بریم حموم باید ۱ ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم .
- شما یادتون نمیاد ، کیک میخریدیم پونزه زار . کاغذ زیرش رو هم میجویدم !
::
::
- شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم ، آسیاب پاشو پامیشم ، آسیاب بچرخ
میچرخم ، آسیاب پاشو ،پا نمیشم ؛ جوون ننه جون ، پا نمیشم ؛ … جونه قفل
چمدون ، پامیشم …آسیاب تند ترش کن ، تندتر تندترش کن !
::
::
- شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم .
::
::
- شما یادتون نمیاد ؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو ، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم .
::
::
- شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
::
::
- شما یادتون نمیاد که کانالهای تلویزیون دو تا بیشتر نبود ، کانال یک و کانال دو !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، اون قایقها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض . بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد !!!
::
::
- شما یادتون نمیاد : انگشتر فیروزه ، خدا کنه بسوزه !!
::
::
- شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن ، جمعهها موتورهای کراس
میومدن تمرین و نمایش . عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم . راستی چی
شدن اینا ؟
::
::
- شما یادتون نمیاد ، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی میرفتیم مدرسه … احساس پادشاهی میکردیم که ما امروز ورزش داریم ، دلتون بسوزه !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، این چیه این چی چیه ؟ کفش نهرین بچهها , شما هم میخواین ؟ بـــــله …
::
::
- شما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهرها بد بودند و
خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین میشود بود و همه قربون
صدقه هم میرفتند . یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه
براشون ساعت دیواری آورده بودند . بعد قسمت زندگی شیرین میشود
جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از
حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که
چایی بهترین هدیه عروسی میتونه باشه .
::
::
- شما یادتون نمیاد ، گوشه پایین ورقههای دفتر مشقمون، نقاشی میکشیدیم . بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن !
::
::
- شما یادتون نمیاد چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش .
::
::
- شما یادتون نمیاد چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند .
::
::
- شما یادتون نمیاد ، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون میپرسیم درستون کجاست ، اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا میشد !
::
::
- شما یادتون نمیاد شیشههای همه خونهها چسب ضربدری داشت !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم !
::
::
- شما یادتون نمیاد که چه حالی ازت گرفته میشد وقتی تعطیلات عید داشت تموم
میشد و یادت میآمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده
رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم مییاد گریم میگیره !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسهها وا شده اونم صبح اول مهر !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، سریال روزی روزگاری که پخش میشد تیکه کلام رایج بین مردم شده بود “ التماس نکن ”
::
::
- شما یادتون نمیاد ، تو بلفی و لیلیپیت … عمو دکتره همیشه مست بود ! دماغش همیشه قرمز بود و بطری مشـروبـش دستش !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، زنگ آخر که میشد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و
منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، خانواده آقایهاشمیرو که میخواستن از نیشابور برن کازرون ، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !
::
::
- شما یادتون نمیاد ولی سره کلاس انشاء که میشد اگه نوشته بودیم دل تو
دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد
میگرفتیم !
::
::
- شما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزیها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود !
::
::
- شما یادتون نمیاد ! روی فیلمای عروسی آهنگ یه حلقه طلایی معین رو میذاشتن .
::
::
- شما یادتون نمیاد : قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر میخوند بعد هم برنامهها رو پشت سر هم اعلام میکرد … آخرشم میگفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت میکنم !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، تو نیمکتها باید سه نفری مینشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز !
::
::
- شما یادتون نمیاد وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی زد .
::
::
- شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد !
::
::
- شما یادتون نمیاد ، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل
مظلوما میچسبیدیم به میله ی کنار تاب ، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب
بود نگاه میکردیم ، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم ، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده میشدیم !
::
::
یادش بخیر ، چه زود گذشت …